به گزارش گروه فرهنگي خبرگزاري فارس، به نقل از تازه ترين شماره نشريه پنجره، شهريار بحراني كارگرداني است كه نشان داده ظرفيتهاي تصوير را خوب ميشناسد و اغلب كارهاي تازهاش از كارهاي قبلي پيشرفتي محسوس داشته است. هراس، حمله؛ اچ 3و مريم مقدس (سلام الله عليها) از جمله كارهاي شاخص كارنامه بحراني است كه قبل از فيلم ملكسليمان نبي (عليهالسلام) ساخته شدهاند.
ملك سليمان (عليهالسلام) اولين فيلم ايراني است كه در آن به صورت وسيع از تكنولوژيهاي پيشرفته سينماي روز دنيا استفاده شده است و هزينه زيادي هم براي به سرانجام رسيدن آن صرف شده. بهنظر ميرسد كه مديران فرهنگي كمكم دارند به اين نتيجه ميرسند كه صنعت استراتژيك سينما، احتياج به سرمايهگذاريهاي كلان دارد. سرمايهگذاريهايي كه ممكن است نتيجههاي غيرماديشان بيشتر از بهره مادي آنها باشد.
قصه فيلم با توجه به زندگي پرماجراي حضرت سليمان (عليهالسلام) خيلي كوتاه و مختصر است. چرا داستان را اينگونه انتخاب كرديد؟
فضاي داستانهاي قرآني، فضايي عميق و پرمعنا و در بعضي وقتها كمي هم دستنيافتني است. لايههاي بسياري دارد و خداوند، داستانها را نه براي سرگرمي، بلكه براي عبرت گرفتن مخاطب بيان كرده است. رسالت پيامبران به مناسبت ميثاقي كه خداوند در روز الست از آنها گرفته و وظيفه سنگيني كه به عهده آنان گذاشته، چهبسا از ديد افراد عادي بشر پنهان مانده است. ما فكر ميكنيم پيامبران فقط و فقط براي اين مبعوث شدهاند كه انسانها ايمان بياورند؛ در صورتي كه در بعضي از آيههاي قرآن فراتر از مسئله ايمان و كفر، وظيفههاي ديگري هم براي پيامبران شمرده شده. مثلا براي حضرت موسي (عليهالسلام) به صراحت گفته شده كه وظيفه ايشان اين است كه قومش را از ظلمت به نور ببرد و ايامالله را به آنها يادآوري كند. اين مسالهها اگرچه ممكن است از ديد ما كوچك شمرده شود، اما اين يكي از رسالتهاي مهم پيامبران بوده است. يومالله رجعت، يومالله ظهور و قيامت و ماجراهاي بعد از آن، برهههاي سنگيني از تاريخ بشر هستند كه انسان را به سمت ديدن آينده و آرمانهاي مقدسي كه در آينده وجود دارد، سوق ميدهند.
فردي كه متوجه آرمانهاي مقدس آينده باشد، انساني ميشود كه بسيار عميق است. امثال اين افراد را ميتوانيم در كساني مثل امام (رحمتالله عليه) و رهبري ببينيم. اينها مثل ما نيستند و روحهاي بزرگي دارند كه در اتفاقهاي بزرگ خم به ابرو نميآورند و سعي ميكنند مردم را به سمت هدف اصلي هدايت كنند. پيامبران هم يكي از اسوههاي اين حركتدهي هستند. خداوند ميخواهد بهشت بزرگي را در آخرالزمان بهدست اهل بيت (عليهالسلام) ايجاد كند و همه انسانها را در آن بهشت مستقر كند. يكبار خداوند در زمان سليمان نبي (عليهمالسلام) اين بهشت را بهصورت ماكتي كوچك اجرا ميكند. خداوند او را با بعضي از مشاهداتش تحريك ميكند.
سليمان (عليهالسلام) اسبهايي را ميبيند كه با تاخت ميروند و به ياد مجاهدان راه خدا ميافتد. بعد از آن، سليمان (عليهالسلام) جسدي را روي تختش ميبيند. او حكيم است و متوجه ميشود كه خداوند از اينها مقصود مهمي دارد و ميفهمد كه خدا با اين مشاهدهها ملاكش را به او نشان ميدهد. سليمان (عليهالسلام) تا آنموقع فكر ميكرد كه ملكش بسيار ملك خوبي است، اما بعد از اين اتفاقها ميفهمد كه روح اين ملك دچار مشكلاتي است و روحي ندارد. در ادامه سليمان (عليهالسلام) از خداوند ميخواهد كه از آن ملكي كه قرار است روح اين حكومت باشد، از آن ملك ايدهآل و بهشت اصلي به من بده؛ از آن ملكي كه قرار نيست به كس ديگري هم داده شود. اين درخواست اجابت ميشود و به اين منجر ميشود كه در اولين مرحله بديها، شرارتها و ناجوريهايي كه در عالم اجنه است و به موازات عالم بشري وجود دارد، به تسخير حضرت سليمان (عليهالسلام) درآيد. سليمان (عليهالسلام) براي به تسخير درآوردن عالم بديها مجبور است از آتش سختيها عبور كند و مردم را با تعاليم الهي رشد بدهد. اين هسته اصلي داستان ملك سليمان نبي (عليهالسلام) در قسمت اول است و در قسمتهاي بعدي برپايي اين ملك و خطرهايي كه آن را تهديد ميكند، به نمايش درميآيد. تهديدهاي بعدي ديگر تهديد اجنه و شيطانها نيست، تهديد خود آدمهاست. اينبار انسانها هستند كه اجنه را به خدمت ميگيرند، تا از آنها نيرو بگيرند و خيليها كافر ميشوند. كاهنان يهود به القاي شيطانها اهميت ميدهند و برخلاف دستورات دين خودشان سراغ اجنه و شيطانها ميروند و در اين مرحله هم باز حضرت سليمان (عليهالسلام) تنها ميماند و در نهايت خداوند ماجراي بلقيس را بيان ميكند كه ملكه حاكم سرزمين خورشيدپرستان است. در قسمتهاي دوم و سوم بيشتر بر اين داستانها تأكيد ميكنيم.
به نظر ميرسد اين ميزان از داستان كه براي قسمت اول در نظر گرفتهايد، متناسب با يك فيلم بلند سينمايي نيست. داستانهاي فرعي فيلم هم خيلي موجز است و زياد بهپيش بردن داستان اصلي كمك نميكند. آيا آگاهانه به سمت اين ايجاز حركت كردهايد؟
اين مطلب درست است. فيلم خيلي موجز كار شده است. چون مفهوم مدنظر ما مفهوم سنگيني است. مفهوم ملك چيزي نيست كه مدام در سينما با آن درگير باشيم. در سينما بهصورت عام تماشاچي ما به ديدن فيلمهاي خانوادگي و ماجراي مثلثهاي عشقي عادت كرده است. آنچه رايج است، نشان دادن روابط سادهاي است كه همه ميفهمند. سطح سليقه تماشاچي را خيلي پايين آوردهايم. حالا وقتي قرار است مفهوم سنگيني مثل ملك براي او گفته شود، شايد او نتواند راحت همراهي كند. اما اين دليل نميشود كه فيلم را بهصورت نازل بسازيم. ما فيلمنامه را 39 بار بازنويسي كرديم و در بازنويسيهاي آخر به اجماع رسيديم كه ديالوگهايي كه قرار است مفاهيم سخت را توضيح دهد، وارد فضاي تصويري كرده و از حجم آنها كم كنيم. خواستيم از تكرار گفتوگوها كم شود. سينما يعني تصوير و داستان؛ نميشود كه مدام به تماشاچي اطلاعات بدهيم. مجبور شديم از فيلمنامه صد و چند صفحهاي به فيلمنامهاي حدود 50 صفحه برسيم. هر اطلاعاتي فقط يكبار و آنهم در موقع نياز به مخاطب داده ميشود. سعي كرديم به سمت محاورهها حركت نكنيم تا براي تماشاچي سخت نشود.
يعني پذيرفتهايد كه با اين ايجاز، بخشي از مخاطب را از دست بدهيد؟
ما پذيرفتهايم كه با اين كار دريافت مخاطب سختتر ميشود و او بايد خودش را بالا بكشد.
مثلا در صحنهاي كه سليمان (عليهالسلام) از خدا درخواست ملك وسيع ميكند، بهنظر ميرسد كه منطق اين درخواست درست از كار درنيامده؛ او وضعيت آشفته ملك خودش را ميبيند و بعد از خدا درخواست ملك وسيعتر و با عظمتتر ميكند! اين ايجاز در بعضي از صحنهها به منطق فيلم ضربه زده است؛ يعني نميشد اين وضعيت را كمي شفافتر توضيح داد؟
شايد بايد فيلم را يكبار ديگر ببينيم. فيلمنامه بارها بازنويسي شده و تنها من هم نبودم، بلكه يك تيم در اينكار مشاركت داشته است. خيلي از استادان دانشگاه، علما، بچههاي سينما، دانشجويان و... در اين كار مشاركت داشتهاند. ديالوگها را فشرده كردهايم. ديالوگها را ميشود مثل يك كتاب خواند و آن را فهميد. اگر چندبار اين ديالوگها مرور شود، متوجه ميشويم كه منطق كار درست است. اول سليمان توضيح ميدهد كه ملك من مانند جسدي بيروح است و ميفهمد كه ملك او روح ندارد. بعد به او وحي ميشود به او ميگويد بدان كه خيلي از مردم از شيطان پيروي ميكنند و پس از آن سليمان (عليهالسلام) ميگويد كه پس خداوندا! قدرتي و سرزميني به من بده كه شيطان در آن دخيل نباشد. مشكل اين است كه تماشاچي بايد بتواند همراهي كند با فيلمهايي كه ساخته ميشود، اين فرصت تأمل از مخاطب گرفته شده و او ديگر عادت به تأمل ندارد. قبول دارم كه مفاهيم فيلم كمي فشرده است. اصلا مفاهيم قرآني مفاهيم پيچيدهاي است. و مفهوم ملك هم مفهوم بسيار پيچيدهاي است. ملك اصلي زماني است كه حكومت الله در زمين پياده ميشود. و همه رشد پيدا ميكنند. اين فيلم فتنههايي است كه ملك سليمان (عليهالسلام) را در بر ميگيرد.
با بعضي از شخصيتهاي فيلم سطحي برخورد شده است و خيلي نميتوانيم آنها را بشناسيم. حتي مواجهه مخاطب با خود سليمان (عليهالسلام) هم توقع را از پيامبري با آن همه ماجراهاي مختلف برآورده نميكند. قبول داريد؟
شخصيت كجا خودش را نشان ميدهد؛ اين به اهميت وظيفه شخصيت در داستان بستگي دارد. آيا قرار است او عاشق بشود؟ آيا دچار كينه شود؟ در چه حدي ما به شخصيت ميپردازيم و وظيفه او چيست؟ تعامل او با اطراف، شخصيت را شكل ميدهد و كمكم او بروز پيدا ميكند. در داستان سليمان نبي (عليهالسلام) يك چارت شخصيتي آرام و رو به بالا داريم. از اول نميگوييم كه اين فرد خيلي خيلي خوب است! تعاملات و رفتار مردم را با يك پادشاه و پيامبري كه در ميانشان زندگي ميكند، ميبينيم. رفتار او با بچهها هم رفتار لوسي نيست!
چرا با اين صحنه، سليمان (عليهالسلام) را معرفي كرديد؟
ميخواستيم سابقهاي هم از حضرت داوود (عليهالسلام) داشته باشيم. علاوهبر اين، ميخواستيم بگوييم كه سليمان (عليهالسلام) در كجا رشد كرده و گذشته او را بهصورت خلاصه مرور كرده باشيم. اينگونه خواستيم بچگي سليمان (عليهالسلام) را هم مرور كرده باشيم. بعد سليمان (عليهالسلام) را در كشتزار ميبينيم و ميبينيم كه خود سليمان (عليهالسلام) هم كار ميكند. صحنه بعد، حرفهايي ميان او و همسرش رد و بدل ميشود و تا اينجاي داستان ميفهميم كه سليمان (عليهالسلام) پيامبري است كه با مردم رفيق است، رفتار خوبي با مردم دارد و با آنها كار ميكند. بهنظرم اين براي معرفي شخصيت سليمان (عليهالسلام) كافي است و بعدا در ماجراهاي فتنه است كه اصل شخصيت سليمان (عليهالسلام) ديده ميشود. سليمان در وضعيت بحران و خطر، شخصيت خودش را نشان ميدهد و ميبينيم كه او اتفاقا در صحنههاي جنگ فطرتا نميتواند آدم بكشد و دنبال راهي ميگردد كه انسانها را نجات دهد، او آمده كه نجات بدهد و اصلا براي از بين بردن نيامده است.
بعضي از شخصيتها مثل آصف بن برخيا خيلي دربسته ماندهاند و اصلا درباره آنها توضيحي داده نشده است. چرا؟
آصف، در قسمتهاي بعدي شخصيت اصلي داستان ميشود. سليمان (عليهالسلام) آصف را براي گرهگشايي ماجراها ميفرستد. آصف در اين قسمت كم پرداخت شده. او نمادي از علماي يهود است كه به اين شناخت رسيده كه خود علم ممكن است حجاب باشد. اصلا مشكل قرآن با اهل كتاب است. وقتي كه اسلام در شبهجزيره عربستان ظهور كرد، يهوديان از قبل به شبهجزيره آمده بودند. چون در كتاب مقدس وعده ظهور پيامبر خاتم به آنها داده شده بود. آنها پيامبر را از پسران خودشان هم بهتر ميشناختند، اما بدترين دشمنيها را از خودشان بروز دادند.
سنگ مقدس چطور؟ بيننده نميتواند بفهمد كه اين سنگ همان قبهالصخره است. چرا توضيح ندادهايد؟
قبول دارم. نميتوانستيم خيلي درباره آن حرف بزنيم. صخره مقدس است كه تا حدودي معرفي شده است كه بعدا پيامبر آخرالزمان از اينجا تا معراج ميرود. البته ميدانيم از جايي كه اورشليم تسخير ميشود، اين صخره ديگر در دست آدمهاي بد فيلم قرار ميگيرد و اجنه و شياطين دور صخره هستند؛ مثل موقعيت امروز ما كه جبهه منفي، آن نقطه مقدس را گرفته است. ممكن است بعضي از پيامها سياسي شود، اما ما نميخواهيم فيلم ما سياسي باشد.
چرا؟
فيلم اگر قرآني باشد، سياسي هم ميشود؛ اخلاقي هم ميشود و همهچيز در آن خواهد بود. اما اگر هدف را سياسي انتخاب كنيم، كار را از دست ميدهيم. اين تجربه را در مريم مقدس به دست آورديم. به ما گفتند كه چرا معبد هرود را ميسازيد. اين همان معبدي است كه يهوديها به آن استناد ميكنند و خودشان را در سرزمين فلسطين محق ميدانند.
به ما گفتند شما داريد كاري ميكنيد كه آنها ميخواهند. با ساختن اين معبد حرفهاي سياسي آنها تأييد ميشود. من ميگفتم كه داستان ما فراتر از اين ماجراهاست. اصلا دعوا اين نيست كه يهوديان در فلسطين بودهاند يا نه. بحث اصلي، دعواي حق و باطل است. اين معبد وجود داشته و يهوديان هم اينجا بودهاند اما خداوند برخلاف تمام دستگاههاي رسمي آنها به يك دختر وحي ميكند و تمام شأن كاخها و عظمت معابد آنها را به هم ميريزد. خداوند در مقابل اين ستونهاي عظيم و كاخ بزرگي كه براي عبادت خدا بنا كرده بودند، براي يك دختر، مائده نازل ميكند. و اصلا از وجود او يك پيامبر نازل ميكند. اگر بشود اين مطلب را در فيلم پياده كرد، ديگر آنها فشل ميشوند؛ اين روشي است كه قرآن از آن استفاده ميكند. رويه قرآن رويه تند سياسي نيست و در كل سعي ميكند انسانها را به سمت تفكر استراتژيك حق و باطل يا كفر و ايمان بكشاند. ما بايد به دنبال اين باشيم كه حرف خدا را بزنيم، چون حرف خدا اثر ميكند. البته صهيونيستها جلوي فيلم را گرفتند و نگذاشتند كه پخش بشود.
براي پخش ملك سليمان در خارج از كشور چهكار كردهايد؟ آيا برنامهاي داريد؟
فيلم مشتريهاي خوبي دارد. بعضي از كمپانيهاي آمريكايي هم هستند. گفتهاند كه در درجهبندي كيفي توليد فيلم ملك سليمان (عليهالسلام) در رده AA قرار ميگيرد. آنها ميگفتند كه ما باورمان نميشود كه اين فيلم با اين كيفيت در خاورميانه ساخته شده باشد. فيلم، را ميخواهند، اما گفتهاند بايد در آن تغييراتي داده شود كه در حال مذاكره هستيم. از كشورهاي اسلامي هم پيشنهادهاي زيادي داريم. ميخواهيم براي اولينبار فيلم را در سينماهاي كشورهاي ديگر پخش كنيم.
چگونه ميشود به زبان تازهاي براي بيان حرفهاي ديني در سينما رسيد؟
هنوز بين آرمانگرايي و واقعگرايي تفاوت قايل هستيم و هنوز نميدانيم كه موجودي به اسم سينماي ديني چهچيزي است. سينماي آرمانگرايي كه امروز از آن صحبت ميكنيم در غرب هم هست. آنها هم آرمانهاي خودشان را در فيلمها طرح ميكنند. در سينماي ايران هم اين مسئله از سالهاي قبل وجود داشته است. خيلي از فيلمسازهاي ما در سالهاي دفاع مقدس بهدنبال آرمانگرايي بودند. موضوع به سمت آرمانها بود و همه ميخواستند حرفهايي را اثبات كنند و از چيزهايي دفاع كنند و غيرتي نشان دهند. اتفاقا آثار خوبي هم از آنها درآمد. غربيها متوجه شدند براي بهدست آوردن مخاطب جهاني بايد به سمت آرمانگرايي بروند و واقعگرايي، ديگر سينماي آنها را نجات نميدهد. به اين نتيجه رسيدند كه مگر چقدر ميشود فحشا و خشونت را نشان داد. آنها در اين چند دهه اخير به سمت سينمايي حركت كردهاند كه در واقع، سينمايي آرمانگرا و سينمايي آخرالزماني است. سينمايي كه در آن موجودات عجيب و غريب هست و از دنياهايي خبر ميدهد كه ما با شك و ترديد به آن نگاه ميكنيم. آنها ميخواهند تفكر آرماگدوني خودشان را پياده كنند و سرمايهگذاريهاي كلان در اينباره ميكنند. مثلا دنياي آرماني غرب در تايتانها و آليس در سرزمين عجايب را ميشود رديابي كرد. ما در سينماي خودمان اگر بخواهيم به سمت سينماي آرماني خودمان حركت كنيم، ناچاريم كه لحن مناسب آن را هم پيدا كنيم. نميتوانيم اينچيزها را كپي كنيم. بايد تقليد را كنار بگذاريم و بهسمت لحن و زبان خودمان حركت كنيم. چگونه بايد كاركرد كه تماشاچي همراهي كند و مخاطب جهاني هم بتواند با فيلم ارتباط برقرار كند؟ بيان ما بايد طوري باشد كه آرمانها قابل وصف باشند و دستيافتني؛ بايد بتوانيم طوري كار كنيم كه آرمانها در قصه حل شوند. علاوه بر همه اينها، حرفها شعاري هم نبايد باشد.
ملك سليمان (عليهالسلام) اولين فيلم ايراني است كه در آن به صورت وسيع از تكنولوژيهاي پيشرفته سينماي روز دنيا استفاده شده است و هزينه زيادي هم براي به سرانجام رسيدن آن صرف شده. بهنظر ميرسد كه مديران فرهنگي كمكم دارند به اين نتيجه ميرسند كه صنعت استراتژيك سينما، احتياج به سرمايهگذاريهاي كلان دارد. سرمايهگذاريهايي كه ممكن است نتيجههاي غيرماديشان بيشتر از بهره مادي آنها باشد.
قصه فيلم با توجه به زندگي پرماجراي حضرت سليمان (عليهالسلام) خيلي كوتاه و مختصر است. چرا داستان را اينگونه انتخاب كرديد؟
فضاي داستانهاي قرآني، فضايي عميق و پرمعنا و در بعضي وقتها كمي هم دستنيافتني است. لايههاي بسياري دارد و خداوند، داستانها را نه براي سرگرمي، بلكه براي عبرت گرفتن مخاطب بيان كرده است. رسالت پيامبران به مناسبت ميثاقي كه خداوند در روز الست از آنها گرفته و وظيفه سنگيني كه به عهده آنان گذاشته، چهبسا از ديد افراد عادي بشر پنهان مانده است. ما فكر ميكنيم پيامبران فقط و فقط براي اين مبعوث شدهاند كه انسانها ايمان بياورند؛ در صورتي كه در بعضي از آيههاي قرآن فراتر از مسئله ايمان و كفر، وظيفههاي ديگري هم براي پيامبران شمرده شده. مثلا براي حضرت موسي (عليهالسلام) به صراحت گفته شده كه وظيفه ايشان اين است كه قومش را از ظلمت به نور ببرد و ايامالله را به آنها يادآوري كند. اين مسالهها اگرچه ممكن است از ديد ما كوچك شمرده شود، اما اين يكي از رسالتهاي مهم پيامبران بوده است. يومالله رجعت، يومالله ظهور و قيامت و ماجراهاي بعد از آن، برهههاي سنگيني از تاريخ بشر هستند كه انسان را به سمت ديدن آينده و آرمانهاي مقدسي كه در آينده وجود دارد، سوق ميدهند.
فردي كه متوجه آرمانهاي مقدس آينده باشد، انساني ميشود كه بسيار عميق است. امثال اين افراد را ميتوانيم در كساني مثل امام (رحمتالله عليه) و رهبري ببينيم. اينها مثل ما نيستند و روحهاي بزرگي دارند كه در اتفاقهاي بزرگ خم به ابرو نميآورند و سعي ميكنند مردم را به سمت هدف اصلي هدايت كنند. پيامبران هم يكي از اسوههاي اين حركتدهي هستند. خداوند ميخواهد بهشت بزرگي را در آخرالزمان بهدست اهل بيت (عليهالسلام) ايجاد كند و همه انسانها را در آن بهشت مستقر كند. يكبار خداوند در زمان سليمان نبي (عليهمالسلام) اين بهشت را بهصورت ماكتي كوچك اجرا ميكند. خداوند او را با بعضي از مشاهداتش تحريك ميكند.
سليمان (عليهالسلام) اسبهايي را ميبيند كه با تاخت ميروند و به ياد مجاهدان راه خدا ميافتد. بعد از آن، سليمان (عليهالسلام) جسدي را روي تختش ميبيند. او حكيم است و متوجه ميشود كه خداوند از اينها مقصود مهمي دارد و ميفهمد كه خدا با اين مشاهدهها ملاكش را به او نشان ميدهد. سليمان (عليهالسلام) تا آنموقع فكر ميكرد كه ملكش بسيار ملك خوبي است، اما بعد از اين اتفاقها ميفهمد كه روح اين ملك دچار مشكلاتي است و روحي ندارد. در ادامه سليمان (عليهالسلام) از خداوند ميخواهد كه از آن ملكي كه قرار است روح اين حكومت باشد، از آن ملك ايدهآل و بهشت اصلي به من بده؛ از آن ملكي كه قرار نيست به كس ديگري هم داده شود. اين درخواست اجابت ميشود و به اين منجر ميشود كه در اولين مرحله بديها، شرارتها و ناجوريهايي كه در عالم اجنه است و به موازات عالم بشري وجود دارد، به تسخير حضرت سليمان (عليهالسلام) درآيد. سليمان (عليهالسلام) براي به تسخير درآوردن عالم بديها مجبور است از آتش سختيها عبور كند و مردم را با تعاليم الهي رشد بدهد. اين هسته اصلي داستان ملك سليمان نبي (عليهالسلام) در قسمت اول است و در قسمتهاي بعدي برپايي اين ملك و خطرهايي كه آن را تهديد ميكند، به نمايش درميآيد. تهديدهاي بعدي ديگر تهديد اجنه و شيطانها نيست، تهديد خود آدمهاست. اينبار انسانها هستند كه اجنه را به خدمت ميگيرند، تا از آنها نيرو بگيرند و خيليها كافر ميشوند. كاهنان يهود به القاي شيطانها اهميت ميدهند و برخلاف دستورات دين خودشان سراغ اجنه و شيطانها ميروند و در اين مرحله هم باز حضرت سليمان (عليهالسلام) تنها ميماند و در نهايت خداوند ماجراي بلقيس را بيان ميكند كه ملكه حاكم سرزمين خورشيدپرستان است. در قسمتهاي دوم و سوم بيشتر بر اين داستانها تأكيد ميكنيم.
به نظر ميرسد اين ميزان از داستان كه براي قسمت اول در نظر گرفتهايد، متناسب با يك فيلم بلند سينمايي نيست. داستانهاي فرعي فيلم هم خيلي موجز است و زياد بهپيش بردن داستان اصلي كمك نميكند. آيا آگاهانه به سمت اين ايجاز حركت كردهايد؟
اين مطلب درست است. فيلم خيلي موجز كار شده است. چون مفهوم مدنظر ما مفهوم سنگيني است. مفهوم ملك چيزي نيست كه مدام در سينما با آن درگير باشيم. در سينما بهصورت عام تماشاچي ما به ديدن فيلمهاي خانوادگي و ماجراي مثلثهاي عشقي عادت كرده است. آنچه رايج است، نشان دادن روابط سادهاي است كه همه ميفهمند. سطح سليقه تماشاچي را خيلي پايين آوردهايم. حالا وقتي قرار است مفهوم سنگيني مثل ملك براي او گفته شود، شايد او نتواند راحت همراهي كند. اما اين دليل نميشود كه فيلم را بهصورت نازل بسازيم. ما فيلمنامه را 39 بار بازنويسي كرديم و در بازنويسيهاي آخر به اجماع رسيديم كه ديالوگهايي كه قرار است مفاهيم سخت را توضيح دهد، وارد فضاي تصويري كرده و از حجم آنها كم كنيم. خواستيم از تكرار گفتوگوها كم شود. سينما يعني تصوير و داستان؛ نميشود كه مدام به تماشاچي اطلاعات بدهيم. مجبور شديم از فيلمنامه صد و چند صفحهاي به فيلمنامهاي حدود 50 صفحه برسيم. هر اطلاعاتي فقط يكبار و آنهم در موقع نياز به مخاطب داده ميشود. سعي كرديم به سمت محاورهها حركت نكنيم تا براي تماشاچي سخت نشود.
يعني پذيرفتهايد كه با اين ايجاز، بخشي از مخاطب را از دست بدهيد؟
ما پذيرفتهايم كه با اين كار دريافت مخاطب سختتر ميشود و او بايد خودش را بالا بكشد.
مثلا در صحنهاي كه سليمان (عليهالسلام) از خدا درخواست ملك وسيع ميكند، بهنظر ميرسد كه منطق اين درخواست درست از كار درنيامده؛ او وضعيت آشفته ملك خودش را ميبيند و بعد از خدا درخواست ملك وسيعتر و با عظمتتر ميكند! اين ايجاز در بعضي از صحنهها به منطق فيلم ضربه زده است؛ يعني نميشد اين وضعيت را كمي شفافتر توضيح داد؟
شايد بايد فيلم را يكبار ديگر ببينيم. فيلمنامه بارها بازنويسي شده و تنها من هم نبودم، بلكه يك تيم در اينكار مشاركت داشته است. خيلي از استادان دانشگاه، علما، بچههاي سينما، دانشجويان و... در اين كار مشاركت داشتهاند. ديالوگها را فشرده كردهايم. ديالوگها را ميشود مثل يك كتاب خواند و آن را فهميد. اگر چندبار اين ديالوگها مرور شود، متوجه ميشويم كه منطق كار درست است. اول سليمان توضيح ميدهد كه ملك من مانند جسدي بيروح است و ميفهمد كه ملك او روح ندارد. بعد به او وحي ميشود به او ميگويد بدان كه خيلي از مردم از شيطان پيروي ميكنند و پس از آن سليمان (عليهالسلام) ميگويد كه پس خداوندا! قدرتي و سرزميني به من بده كه شيطان در آن دخيل نباشد. مشكل اين است كه تماشاچي بايد بتواند همراهي كند با فيلمهايي كه ساخته ميشود، اين فرصت تأمل از مخاطب گرفته شده و او ديگر عادت به تأمل ندارد. قبول دارم كه مفاهيم فيلم كمي فشرده است. اصلا مفاهيم قرآني مفاهيم پيچيدهاي است. و مفهوم ملك هم مفهوم بسيار پيچيدهاي است. ملك اصلي زماني است كه حكومت الله در زمين پياده ميشود. و همه رشد پيدا ميكنند. اين فيلم فتنههايي است كه ملك سليمان (عليهالسلام) را در بر ميگيرد.
با بعضي از شخصيتهاي فيلم سطحي برخورد شده است و خيلي نميتوانيم آنها را بشناسيم. حتي مواجهه مخاطب با خود سليمان (عليهالسلام) هم توقع را از پيامبري با آن همه ماجراهاي مختلف برآورده نميكند. قبول داريد؟
شخصيت كجا خودش را نشان ميدهد؛ اين به اهميت وظيفه شخصيت در داستان بستگي دارد. آيا قرار است او عاشق بشود؟ آيا دچار كينه شود؟ در چه حدي ما به شخصيت ميپردازيم و وظيفه او چيست؟ تعامل او با اطراف، شخصيت را شكل ميدهد و كمكم او بروز پيدا ميكند. در داستان سليمان نبي (عليهالسلام) يك چارت شخصيتي آرام و رو به بالا داريم. از اول نميگوييم كه اين فرد خيلي خيلي خوب است! تعاملات و رفتار مردم را با يك پادشاه و پيامبري كه در ميانشان زندگي ميكند، ميبينيم. رفتار او با بچهها هم رفتار لوسي نيست!
چرا با اين صحنه، سليمان (عليهالسلام) را معرفي كرديد؟
ميخواستيم سابقهاي هم از حضرت داوود (عليهالسلام) داشته باشيم. علاوهبر اين، ميخواستيم بگوييم كه سليمان (عليهالسلام) در كجا رشد كرده و گذشته او را بهصورت خلاصه مرور كرده باشيم. اينگونه خواستيم بچگي سليمان (عليهالسلام) را هم مرور كرده باشيم. بعد سليمان (عليهالسلام) را در كشتزار ميبينيم و ميبينيم كه خود سليمان (عليهالسلام) هم كار ميكند. صحنه بعد، حرفهايي ميان او و همسرش رد و بدل ميشود و تا اينجاي داستان ميفهميم كه سليمان (عليهالسلام) پيامبري است كه با مردم رفيق است، رفتار خوبي با مردم دارد و با آنها كار ميكند. بهنظرم اين براي معرفي شخصيت سليمان (عليهالسلام) كافي است و بعدا در ماجراهاي فتنه است كه اصل شخصيت سليمان (عليهالسلام) ديده ميشود. سليمان در وضعيت بحران و خطر، شخصيت خودش را نشان ميدهد و ميبينيم كه او اتفاقا در صحنههاي جنگ فطرتا نميتواند آدم بكشد و دنبال راهي ميگردد كه انسانها را نجات دهد، او آمده كه نجات بدهد و اصلا براي از بين بردن نيامده است.
بعضي از شخصيتها مثل آصف بن برخيا خيلي دربسته ماندهاند و اصلا درباره آنها توضيحي داده نشده است. چرا؟
آصف، در قسمتهاي بعدي شخصيت اصلي داستان ميشود. سليمان (عليهالسلام) آصف را براي گرهگشايي ماجراها ميفرستد. آصف در اين قسمت كم پرداخت شده. او نمادي از علماي يهود است كه به اين شناخت رسيده كه خود علم ممكن است حجاب باشد. اصلا مشكل قرآن با اهل كتاب است. وقتي كه اسلام در شبهجزيره عربستان ظهور كرد، يهوديان از قبل به شبهجزيره آمده بودند. چون در كتاب مقدس وعده ظهور پيامبر خاتم به آنها داده شده بود. آنها پيامبر را از پسران خودشان هم بهتر ميشناختند، اما بدترين دشمنيها را از خودشان بروز دادند.
سنگ مقدس چطور؟ بيننده نميتواند بفهمد كه اين سنگ همان قبهالصخره است. چرا توضيح ندادهايد؟
قبول دارم. نميتوانستيم خيلي درباره آن حرف بزنيم. صخره مقدس است كه تا حدودي معرفي شده است كه بعدا پيامبر آخرالزمان از اينجا تا معراج ميرود. البته ميدانيم از جايي كه اورشليم تسخير ميشود، اين صخره ديگر در دست آدمهاي بد فيلم قرار ميگيرد و اجنه و شياطين دور صخره هستند؛ مثل موقعيت امروز ما كه جبهه منفي، آن نقطه مقدس را گرفته است. ممكن است بعضي از پيامها سياسي شود، اما ما نميخواهيم فيلم ما سياسي باشد.
چرا؟
فيلم اگر قرآني باشد، سياسي هم ميشود؛ اخلاقي هم ميشود و همهچيز در آن خواهد بود. اما اگر هدف را سياسي انتخاب كنيم، كار را از دست ميدهيم. اين تجربه را در مريم مقدس به دست آورديم. به ما گفتند كه چرا معبد هرود را ميسازيد. اين همان معبدي است كه يهوديها به آن استناد ميكنند و خودشان را در سرزمين فلسطين محق ميدانند.
به ما گفتند شما داريد كاري ميكنيد كه آنها ميخواهند. با ساختن اين معبد حرفهاي سياسي آنها تأييد ميشود. من ميگفتم كه داستان ما فراتر از اين ماجراهاست. اصلا دعوا اين نيست كه يهوديان در فلسطين بودهاند يا نه. بحث اصلي، دعواي حق و باطل است. اين معبد وجود داشته و يهوديان هم اينجا بودهاند اما خداوند برخلاف تمام دستگاههاي رسمي آنها به يك دختر وحي ميكند و تمام شأن كاخها و عظمت معابد آنها را به هم ميريزد. خداوند در مقابل اين ستونهاي عظيم و كاخ بزرگي كه براي عبادت خدا بنا كرده بودند، براي يك دختر، مائده نازل ميكند. و اصلا از وجود او يك پيامبر نازل ميكند. اگر بشود اين مطلب را در فيلم پياده كرد، ديگر آنها فشل ميشوند؛ اين روشي است كه قرآن از آن استفاده ميكند. رويه قرآن رويه تند سياسي نيست و در كل سعي ميكند انسانها را به سمت تفكر استراتژيك حق و باطل يا كفر و ايمان بكشاند. ما بايد به دنبال اين باشيم كه حرف خدا را بزنيم، چون حرف خدا اثر ميكند. البته صهيونيستها جلوي فيلم را گرفتند و نگذاشتند كه پخش بشود.
براي پخش ملك سليمان در خارج از كشور چهكار كردهايد؟ آيا برنامهاي داريد؟
فيلم مشتريهاي خوبي دارد. بعضي از كمپانيهاي آمريكايي هم هستند. گفتهاند كه در درجهبندي كيفي توليد فيلم ملك سليمان (عليهالسلام) در رده AA قرار ميگيرد. آنها ميگفتند كه ما باورمان نميشود كه اين فيلم با اين كيفيت در خاورميانه ساخته شده باشد. فيلم، را ميخواهند، اما گفتهاند بايد در آن تغييراتي داده شود كه در حال مذاكره هستيم. از كشورهاي اسلامي هم پيشنهادهاي زيادي داريم. ميخواهيم براي اولينبار فيلم را در سينماهاي كشورهاي ديگر پخش كنيم.
چگونه ميشود به زبان تازهاي براي بيان حرفهاي ديني در سينما رسيد؟
هنوز بين آرمانگرايي و واقعگرايي تفاوت قايل هستيم و هنوز نميدانيم كه موجودي به اسم سينماي ديني چهچيزي است. سينماي آرمانگرايي كه امروز از آن صحبت ميكنيم در غرب هم هست. آنها هم آرمانهاي خودشان را در فيلمها طرح ميكنند. در سينماي ايران هم اين مسئله از سالهاي قبل وجود داشته است. خيلي از فيلمسازهاي ما در سالهاي دفاع مقدس بهدنبال آرمانگرايي بودند. موضوع به سمت آرمانها بود و همه ميخواستند حرفهايي را اثبات كنند و از چيزهايي دفاع كنند و غيرتي نشان دهند. اتفاقا آثار خوبي هم از آنها درآمد. غربيها متوجه شدند براي بهدست آوردن مخاطب جهاني بايد به سمت آرمانگرايي بروند و واقعگرايي، ديگر سينماي آنها را نجات نميدهد. به اين نتيجه رسيدند كه مگر چقدر ميشود فحشا و خشونت را نشان داد. آنها در اين چند دهه اخير به سمت سينمايي حركت كردهاند كه در واقع، سينمايي آرمانگرا و سينمايي آخرالزماني است. سينمايي كه در آن موجودات عجيب و غريب هست و از دنياهايي خبر ميدهد كه ما با شك و ترديد به آن نگاه ميكنيم. آنها ميخواهند تفكر آرماگدوني خودشان را پياده كنند و سرمايهگذاريهاي كلان در اينباره ميكنند. مثلا دنياي آرماني غرب در تايتانها و آليس در سرزمين عجايب را ميشود رديابي كرد. ما در سينماي خودمان اگر بخواهيم به سمت سينماي آرماني خودمان حركت كنيم، ناچاريم كه لحن مناسب آن را هم پيدا كنيم. نميتوانيم اينچيزها را كپي كنيم. بايد تقليد را كنار بگذاريم و بهسمت لحن و زبان خودمان حركت كنيم. چگونه بايد كاركرد كه تماشاچي همراهي كند و مخاطب جهاني هم بتواند با فيلم ارتباط برقرار كند؟ بيان ما بايد طوري باشد كه آرمانها قابل وصف باشند و دستيافتني؛ بايد بتوانيم طوري كار كنيم كه آرمانها در قصه حل شوند. علاوه بر همه اينها، حرفها شعاري هم نبايد باشد.
Link: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8908011135
0 Comments نـظــر:
Post a Comment