Bring it back to me

Dec 28, 2010

بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم- جزء بيست و سوم- سوره ص:
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿30﴾ "و بخشيديم به داوود سليمان را، چه نيكو بنده اي، براستي اوّاب بود"
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ ﴿31﴾ "آن هنگام كه غروب به او اسبهاي راست ايستاي تيزرو عرضه شد"
فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿32﴾ "پس (سليمان) گفت واقعاً من ترجيح دادم دوست داشتن خوبي را بر يادآوري پروردگارم، تا اينكه در پوششي فرو رفت"
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿33﴾ "آن را برايم بازگردانيد، سپس (سليمان) شروع كرد به مسح كردن ساقها و گردنهايشان"

فيلم سينمايي ملك سليمان نبي (عليه السلام) داستان عرضه شدن اسبها را اينگونه روايت مي كند: سليمان با ديدن نوري آسماني كه بر نقطه اي دوردست مي تابد همراه دو برادرش به آنجا مي رود و اسب سفيدي توجه او را جلب مي كند سپس اسبهاي گوناگون وارد آتش مي شوند در حالي كه صداي شياطين را مي توان از ميان آتش شنيد و هنگامي كه از آتش خارج شدند، خورشيد در پشت كوه ها فرو مي رود و سليمان مي گويد: "خورشيد را برايم بازگردانيد" در حالي كه نور بازگشت خورشيد فضاي اين مكاشفه را پر مي كند، سليمان سرش را بالا مي آورد و بر گردن يكي از اسبها دست مي كشيد و به فكر فرو مي رود. سليمان در بازگشت به اورشليم اينگونه مي گويد: "اينكه سعي كرديم ملك مورد نظر خدا را در اين سرزمين پياده كنيم پس طوري حكومت كنيم كه او را راضي باشد پس اين چه صحنه هايي است كه سر راهم قرار مي دهد؟ از من چه خواسته اي دارد؟"

اين بخش از فيلم يكی از سوال برانگيز ترين صحنه هاي "ملك سليمان نبي" است. در ادامه مي خواهيم با مروري بر آيات سوره "ص" كه اين صحنه از آن اقتباس شده، در حد توان به برخي شبهه ها و پرسش ها پاسخ بدهيم. اگر شما هم درباره اين بخش سوالي داريد بهتر است با دقت بخوانيد.

آيه سي ام سوره "ص" به اوّاب بودن سليمان اشاره دارد.
بسياري از ترجمه ها و تفاسير اين كلمه را توبه كننده معني كرده اند. معمولاً يك انسان زماني توبه مي كند كه خطايي كرده يا گناهي مرتكب شده باشد اما خطاي سليمان چيست؟
نكته اينجاست كه چرا خداوند به جاي لفظ "أَوَّاب" از لفظ توّاب استفاده نمي كند؟! مسلماً كلام خداوند بري از هرگونه كژي و كاستي در رسايي مفهوم است و گمراهي آنان كه كلام خدا را شنيده اند از درك ناصحيح خود آنهاست.
لفظ تواب براي كسي بكار مي رود كه كار نادرستي انجام داده و اكنون پشيمان شده و از كار پيشين باز مي گردد كه به يقين مقام پيامبر و هدايتگر مردم نبايد داراي چنين ويژگي اي باشد زيرا او را از اسوه بودن براي امتش باز مي دارد آن هم پيامبري مانند حضرت سليمان كه مقام و منزلتش آنقدر بوده كه در كتاب آسماني آخرين پيامبر از ايشان نام برده شود و با شكوه ترين حكومت بشري تاكنون را دارا باشد.
لفظ "أَوَّاب" در قرآن 5 بار به صورت مفرد و 1 بار به صورت جمع آورده شده است كه چهار بار آن در خود سوره "ص" موجود است.
براي پي بردن به معني لفظ "اوّاب" بهتر است تك تك اين آيات را بررسي كنيم:
سوره "ص" آيه17: اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ "بر آنچه مى‏گويند صبر كن و داوود بنده ما را كه داراى امكانات بود به ياد آور، او بسيار اواب بود" آيه بعد علت اواب بودن حضرت داوود را چنين بيان مي كند: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ "ما كوهها را به تسخير درآورديم با او هنگام غروب و دم صبح نيايش مي كردند"
اين گونه مي توان نتيجه گرفت كه چون امكاناتي به داوود داده شد و براي خدا استفاده كرد پس اواب است.
سوره "ص" آيه 19: وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ "و پرندگان را از هر سو همگى با نواى دلنوازش اواب بودند"
ممكن است پرنده اي جداگانه گناهي كرده باشد اما در اينجا جمع پرندگان نمي توانند گناهي كرده باشند كه توبه كنند پس چون بي گناه به خدا رو كرده اند، اوّاب هستند.
سوره "ص" آيه 44: وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ "(و به ايوب گفتيم) يك بسته تركه به دستت بگير و (همسر خطاكارت را) با آن بزن و سوگند مشكن، ما او را شكيبا يافتيم چه نيكو بنده‏اى، به راستى او اواب بود"
اينكه پامبر خدا، فرمان خدا را انجام مي دهد گناه نيست كه لازم باشد توبه كند بلكه انجام اين عمل به ظاهر زشت چون با توجه به خدا بوده و براي او انجام مي شود نشانه اواب بودن حضرت ايوب است.
سوره "ص" آيه30 هم كه مورد بحث ما و درباره اواب بودن سليمان (عليه السلام) است
سوره "ق" آيه 32: هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ "(به بهشتيان مي گويند) اين هم چيزي كه به آن وعده داده شده بوديد، براي هر اواب يك نگهبان است"
اين آيه مربوط به ورود بهشتيان در بهشت است پس اعمال سنجيده شده و پاكان وارد شده اند. ديگر كسي گناهي ندارد كه توبه كند بلكه منظور اينست كه درآنجا هم اگر كسي به ياد خدا باشد، اواب است و نگهباني به او خدمت مي كند.
سوره "اسراء" آيه25: رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُواْ صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلأَوَّابِينَ غَفُورًا "پروردگارتان بهتر مي داند چه در دل داريد، اگر صالح باشيد، قطعا خداوند هم بر اوابين مهربان است"
يكي از بارزترين معاني اواب همين آيه است كه آن را هم رديف صالح قرار مي دهد يعني بندگان صالح خدا همان مردمان اوّاب هستند.
از مجموع آيات فوق مي توان نتيجه گرفت لفظ "أَوّاب" كاملا متفاوت از لفظ تواب است يعني اوّاب كسي است كه در حالي كه گناهي نكرده از خدايش پوزش مي خواهد زيرا شايد مي توانسته بهتر و بيشتر او را شكر كند و ندامت و پشيماني اواب، پشيماني از گناه يا كمكاري در عبادت نيست، پشيماني از اينست كه چرا نتوانسته بيشتر از آنچه كرده، خدا را ياد كند و بنده بهتري براي او باشد.

آيه سي و يكم سوره "ص" به عرضه شدن اسبهايي هنگام غروب اشاره دارد كه راست قامتند هنگام ايستادن و تند و تيزند هنگام دويدن. (شيهه اسب سفيد در فيلم و برخاستنش روي دوپا و دويدن اسبها در كنار صخره ها، دشتها، آب و آتش ترجمه تصويري دو كلمه انتهايي آيه سي و يكم است كه در بسياري از ترجمه ها و تفاسير تنها با لفظ "اسبان اصيل" ياد شده اند)
خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: "اسبها بر او عرضه شد" و نه اينكه اسبها را بر او عرضه كردند. شايد در ابتدا تفاوتي بين اين دو جمله نبينيم اما بايد توجه كرد جمله دوم چه اشكالي دارد كه مورد استفاده خداوند نيست؟ نشان ميدهد سليمان در جايي بوده و اسبها را كساني ديگر برايش آورده اند. (كه در فيلم به درستي سفر سليمان براي ديدن اسبها نشان داده شده است) پس استفاده از عبارت قرآني "عرضه شد" يعني اين اتفاق بدون واسطه و ناگهاني رخ داده است و كاري دوجانبه صورت گرفته; يعني نه سليمان اسبها را يافت (چون اساسا نمي دانست براي چه به سمت آن تپه مي رود) و نه اينكه كسي اسبها را آورده (بلكه ناگهان ظاهر شده اند) و تمام اينها يعني اسبها نشانه اي از سوي خدا بوده اند براي فهماندن موضوعي به حضرت سليمان.

آيه سي و دوم سوره مباركه "ص" سخني از سليمان را نقل مي كند: "من واقعاً دوست داشتن خوبي را بر يادآوري پروردگارم ترجيح دادم"
بسياري از ترجمه ها و تفاسير قرآن در اين مورد گفته اند كه سليمان چنان سرگرم اسبها شد كه آفتاب غروب كرد و نمازش قضا شد. براي بيننده اين سوال مطرح مي شود كه چرا در فيلمي كه حدود دو سال و نيم وقت صرف تحقيق آن شده است، چيزي خلاف اين نظر مي بينيم؟
به نظر مي رسد خداوند متعال پيش بيني كرده كه ممكن است برخي با خواندن اين آيه دچار شبهه در معصوميت رسالت سليمان نبي شوند و براي جلوگيري از آن ابتدا در دو آيه قبلتر چنانچه توضيح داديم سليمان را فردي صالح و بري از خطا و توبه معرفي مي كند. همانگونه كه در سوره "بقره" آيه102 مي فرمايد: وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَان "و سليمان كافر نشد"
بايد توجه داشت كه در اين آيه هيچ سخني از اسبها نيست و اين را بايد مدنظر داشت كه خواندن اين جمله به شكل سوالي اشتباه است. از طرفي دوست داشتن اسب مصداق "حب الدنيا" مي باشد درحالي كه در اين آيه سليمان از "حب الخير" شكايت مي كند. اين جمله نشانه بارز اواب بودن سليمان است و منظور او اينست كه هرچند انجام خوبي و سفر براي يافتن خوبي دوست داشتني است اما ياد خداوند دوست داشتني تر است.
بيان اين جلمه توسط سليمان قبل از مكاشفه بوده اما به نظر مي رسد چون توضيح آن براي بيننده سخت است و بايد چيزي علاوه بر كلام سليمان بيان شود تا منظور را منتقل كند و از طرفي ذهن بيننده را از ادامه حوادث نمادين مكاشفه اول دور مي كند، صلاح ديده شده تا اين موضوع در جمله اي پس از بازگشت سليمان به اورشليم مطرح شود جايي كه سليمان مي گويد: "اينكه سعي كرديم ملك مورد نظر خدا را در اين سرزمين پياده كنيم پس طوري حكومت كنيم كه او "راضي" باشد پس اين چه صحنه هايي است كه سر راهم قرار مي دهد؟ از من چه خواسته اي دارد؟"

آيه سي و سوم سوره "ص" از زيباترين آيات كلام خداست كه "آن را برايم بازگردانيد..."
در طول اين سوره داستان پيامبران و فرشتگان بسياري نقل مي شود اما هرجا قرار باشد آنها چيزي بيان كنند از لفظ "قالَ" (گفت) استفاده مي شود ولي اينجا چنين مسئله اي رعايت نشده و ناگهان با جمله "آن را برايم بازگردانيد" مواجه مي شويم. مسلماً خداوند اگر بخواهد چيزي را بازگرداند اراده خواهد نمود و "كن فيكون" خواهد شد و از آنجايي كه كسي جز سليمان مورد بحث نيست و لفظ "قالَ" همانند الگوي آيات پيشين و پسين بكار نرفته پس مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين جمله ناخودآگاه توسط سليمان بيان شده و يا به فرمان خدا بر زبان سليمان جاري شده است.
اما هنوز سوالي باقي مانده است، اينكه منظور از "آن" چيست و چه چيزي بايد بازگردانده شود؟!
بايد به آخرين عبارت آيه قبل دقت كنيم كه بيان مي كند "حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَاب" يعني "تا اينكه در پوششي فرو رفت" منظور اين عبارت فرو رفتن خورشيد در پشت ابر يا كوه يا هر پوشش و مانعي است كه باعث تاريكي مي شود. از آنجايي كه صحنه اسبها طبق آيه سي و يكم همين سوره دم غروب اتفاق افتاده و اورشليم منطقه اي كوهستاني است پس تعبير فرو رفتن خورشيد در پشت كوه درست تر بنظر مي رسد.
ممكن است اين سوال مطرح شود كه همان آيه قبل به موضوع اسبها هم اشاره دارد و "رُدُّها عَلَيَّ" مي تواند دستور بازگرداندن اسبها باشد اما بايد به ضمير "ها" پس از "رُدُّ" بيشتر توجه كرد. "ها" ضمير مفرد مونث متصل و جانشين اسم است و از آنجايي كه خورشيد (شمس) در عربي مونث مجازي است پس سليمان دستور داده تا خورشيد را از پشت كوه برايش بازگردانند.
به يقين براي بازگرداندن اسبها بايد از ضمير جمع استفاده مي شد و چون جمع در قواعد صرف و نحو عربي مذكر است پس عبارت بايد به ( رُدُّهُونَ عَلَيَّ ) تبديل مي شد كه برخلاف آيه قرآن است.

خداوند متعال در ادامه آيه سي و سوم سوره "ص" بيان مي كند: "...سپس (سليمان) شروع كرد به مسح كردن ساقها و گردنهايشان"
ترجمه ها و تفاسير علاوه بر آيه، چيزهايي اضافه كرده اند. برخي گفته اند كه سليمان پس از دست كشيدن بر اسبها، آنها را در راه خدا وقف كرد و عده اي ديگر معتقدند سليمان اسبها را با تيغ پي كرده و كشته است. هيچكدام از اين دو نظر در آيه 33 سوره "ص" مطرح نشده جز مسح كردن. و در اين مورد نيز فيلم سينمايي ملك سليمان نبي به درستي همانند كلام وحي سكوت كرده است.

Email: kingdomofsolomon@gmail.com

3 Comments نـظــر:

Anonymous said...

واقعا از توضیحات جامع شما لذت بردم!
خدا قوت!

Unknown said...

سلام
میشه این عکس رو بزرگش رو برای من ایمیل کنید؟
واقعا زیباست
n.pourahmad@gmail.com

Fan Club said...

متاسفانه این عکس فقط در همین سایز کوچک ساخته شده است

Post a Comment