تئاتر با من قهر كرد

Oct 12, 2010

تئاتر با من قهر کرد

كمتر کسی اشاره می‌کند امین زندگانی فعالیت هنری‌اش را از تئاتر شروع کرد و در همان سال‌ها هم توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد تئاتر فجر را از آن خود کند. اما سال‌ها بعد تئاتر او را مورد بی‌مهری قرار داد.

به گزارش خبرنگار مهر، امین زندگانی از سال 70 همزمان با تحصیل در دانشگاه فعالیت هنری خود را آغاز کرد. او با وجود توصیه‌های دیگران مبنی بر مستعد نبودن در زمینه‌های هنری، نهایت تلاش خود را به کار گرفت و ماحصل این پیگیری ها حضور در 15 اثر نمایشی بود. بعد از سال 75 و اجرای موفق "مرغ دریایی" چخوف به کارگردانی اکبر زنجانپور، پیشنهادی از سوی تئاتر به زندگانی نشد و همین هم باعث کشیده شدن او به کار تصویر شد. با این سابقه نسبتا مطلوب، تا امروز امین زندگانی آنطور که انتظار می رفت، دیده نشده است. گفتگوی ما با او به بهانه اکران "ملک سلیمان" به عنوان اولین نقش اول فیلم سینمایی او و نمایش چند تله فیلم از زندگانی انجام گرفت . اما بحث ما از سال 70 شروع شد.

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ و هنر: *فعالیت هنری شما در سال 70 با تئاتر شروع شد. چطور شد جذب تئاتر شدید؟

-امین زندگانی: وقتی امکان انتخاب رشته خارج از رشته تحصیلی دبیرستان در دانشگاه پیش آمد،خوشحال شدم. آن موقع مخالفت خانواده با رشته هنری و محدودیت هنرستان های هنری باعث شد که رشته تجربی را انتخاب کنم اما همزمان با سربازی رفتن در رشته تئاتر دانشگاه پذیرفته شدم هم در دانشگاه تهران و هم آزاد.

*اما شما دانشگاه آزاد را انتخاب کردید.

-بله دلیلش هم این بود که دو ستاره جلوی اسم من و برادرم خورده بود و دلیلش را هنوز هم نمی دانیم به همین خاطر نتوانستم در دانشگاه تهران درس بخوانم. زمانی که وارد دانشگاه شدم هیچ گونه تجربه‌ای در زمینه تئاتر نداشتم وهر چه بود علاقه‌ای صرف به هنر تئاتر بود. ضمن اینکه بسیار آدم خجالتی بودم و یادم می آید که زمان دانشجویی سر یکی از کلاس ها در یکی از نمایش‌های دوستم بازی کردم وپایان نمایش همه از کنارم رد شدند و گفتند تو سراغ بازیگری نیا. البته من آن موقع دوست داشتم کار فیلمسازی کنم اما امکانش برایم پیش نیامده است.
*بعد از این ماجرا نسبت به تئاتر ناامید و دلسرد نشدید؟

-چرا و به خاطر همین هم با آقای سمندریان در این زمینه مشورت کردم و گفتم می خواهم بازیگر بشوم اما نمی دانم چطور. ایشان هم به من گفتند که تا می توانی خارج از فضای دانشگاه تئاتر کار کن و سر کلاس هایی هم که بهت می گویم برو. تقریبا در طی دو سال 18 کار دانشجویی و کارگاهی انجام دادم و بعد هم اولین نمایش جدی‌ام را بازی کردم.

*کار محمود عزیزی بود؟

-بله، "همسرایی مختار" عنوان کار بود. سه ماه تمرین داشتیم و استادم آقای نادر رجب پور تاثیر بسیار زیادی روی من برای شناخت صحنه و نوع بازی داشت. بعد از سه ماه که احساس کردم پروسه به اجرا درآمدن نمایش به تعویق افتاده است رفتم سراغ کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان.

*چرا کانون؟می خواستید فعالیت هنری تان را در حوزه کودک و نوجوان دنبال کنید؟

-آن موقع کانون دوره هایی برای تئاتر بداهه و بداهه سرایی گذاشته بود. سه سال در کانون تمرین کردم که گروه تئاتری تشکیل بدهیم و مثل همیشه این آرزو برباد رفت.

*چرا بر باد رفت؟

-ابتدا قرار بود ما استخدام کانون بشویم و برای بچه ها تئاتر کار کنیم و مهم تر از همه یک گروه ثابت تشکیل بدهیم و نتیجه اش نمایش "خروسک پریشان" داوود کیانیان بود که آمار بالاترین اجرا را در میان نمایش ها داشت که بالای 200 اجرای این نمایش با بازی من روی صحنه رفت. همچنین "بازی تبلو آخر" به کارگردانی نصرالله قادری بود که به خاطر این نمایش ما به جشنواره تئاتر کودک آلمان دعوت شدیم اما متاسفانه چون کل گروه ممنوع الخروج بودند هرگز به این جشنواره نرسیدیم. اما با تغییر مدیریت ها و سیستم اجرایی کانون همه این تلاش ها بی ثمر می‌ماند. سه سال کار در کانون باعث شد که من به درجه ای از پختگی برسم و شناخت مخاطب و سالن نمایش برایم راحت‌تر شد. همه ابعادی که بازیگر نیاز دارد نسبت به آن آگاهی داشته باشد برای من اتفاق افتاد.

*سرنوشت گروه تئاترتان چه شد؟

-گروه تئاتر سیمرغ نمایشی رابرای جشنواره تئاتر فجر سال 73 آماده کرد به نام "به من دروغ بگو". ما همان سال اجرا رفتیم و خیلی پر سر و صدا و پر مسئله شد و به جای بیست دقیقه جلسه نقد و بررسی چیزی حدود یک ساعت و بیست دقیقه جلسه مان طول کشید و به خاطر همین هم پرونده مان از جشنواره آن سال بیرون کشیده شد.

*چه اتفاقی افتاد که نمایش مجوز اجرا در جشنواره را نگرفت؟

-مشکل بیشتر مربوط به جریان دانشجویی بود که در آن سال ها خیلی تندرو عمل می کردند.

*کارگردان نمایش خودتان بودید؟

-بله. 10 بازیگر هم داشتیم که از دوستان و هم کلاسی‌هایم بودند.
*این اولین و آخرین تجربه کارگردانی تان بود؟

-بله و جوان‌ترین کارگردان آن دوره جشنواره هم شناخته شدم.

*چقدر این تجربه تلخ بود که دوباره سراغ کارگردانی تئاتر نرفتید؟

-تلخ نبود. کارگردانی به روابط نیاز دارد و من هم همیشه روابط عمومی ضعیفی داشتم و با وجود اینکه سال ها از آن ماجرا هم می گذرد باز هم تغییری در برقرای ارتباط نکرده ام. اما دغدغه اصلی‌ام همیشه کارگردانی تئاتر است.

*و بالاخره سال74 به خاطر بازی در نمایش چیستا یثربی جایزه بهترین بازیگری مرد جشنواره تئاتر فجر را گرفتید.

-همان سال بود که آقای زنجان پور که عضو هیئت داوران بودند من را برای بازی در نمایش "مرغ دریایی" انتخاب کردند. من نقش ترپلف که نقش اول نمایشنامه چخوف است را بازی کردم. و بعد از نمایش "مرغ دریایی" هم که تئاتر با من قهر کرد.

*تئاتر با شما قهر کرد یا شما با تئاتر قهر کردید؟

-تئاتر با من قهر کرد. دوره ای بود که گروه‌ها تشکیل می‌شدند. آن موقع مرکز به گروه‌ها بها می داد و من هم به دلیل ضعف روابطم در گروه خاصی نبودم. گروه های دانشجویی بر چسب حرفه‌ای روی من چسباندند و فکر کردند من در کارشان بازی نمی کنم و گروه های حرفه‌ای هم خیال کردند من هنوز دانشجو و بی تجربه‌ام.
*یعنی اگر یک گروه دانشجویی به شما پیشنهاد می داد می پذیرفتید؟

صد در صد. کما این که چند سال پیش که چهره تلویزیونی شده بودم یکی از پایان نامه های دانشجویی دوستان را بدون کوچکترین توقعی بازی کردم. این فکر و گمان ها در مورد من باعث شد که رابطه ام با تئاتر قطع شود و متضرر شوم.

*شما که دغدغه کارگردانی داشتید چرا به این سمت نرفتید؟

-بعد از اجرای "به من دروغ بگو" خیلی توی ذقم خورد.یک سری اتفقات در کار افتاد که دلسردم کرد.

*چه اتفاقی افتاد؟

-ببینید من فکر می کنم اگر ما معتقدیم که هنرمندیم و متفاوت از مردم و تفکر خاصی داریم و با ابزار لطیفی هم سر و کار داریم باید روحمان هم متفاوت از دیگران باشد. متاسفانه من هنوز این تفاوت را به جز در معدود مواردی ندیدم. که این‌ها هم انگشت شمارند و از لحاظ شغلی یا سنی با من هم دوره نیستند. ما اگر بخواهیم به دوران ارسطو برگردیم و بدانیم فلسفه به وجود آمدن تئاتر چیست به راحتی متوجه می شویم که ما امروز هنرمند نیستیم و تنها شاغلیم و ادای هنرمندها را درمی‌آوریم. متاسفانه امروز باب شده که هرکس مجنون وار و خولی وار رفتار می کند و همه فکر می کنند هنرمند است. اصلا نمی توانم بفهمم چرا باید تیپ هنرمند از باقی مردم متفاوت باشد و مثلا شب‌ها بیدار بماند و روز بخوابد و کارهای عجیب و غریب کند و مثل مردم عادی زندگی نکند. به این آدم هنرمند می‌گویند اما امثال من که زندگی معمولی دارند و شب و روزشان تفکیک شده است هنرمند نیستیم.
*البته خصوصیاتی که شما گفتید یک دوره‌ای به روشنفکرها هم نسبت داده می شد.

-اتفاقا می خواستم به این مساله هم اشاره کنم. من هیچ وقت این اداها را در نیاوردم و اگر دوشب نخوابم مریض می‌شوم و هیچ وقت هم نخواستم سر و وضع غیرعادی داشته باشم و شاید به خاطر همین هنوز خودم را هنرمند و روشنفکر نمی دانم! به نظرم وظیفه هنر رسیدن به تزکیه نفس است که ما از آن دور افتادیم. علاوه بر این‌ها یک سری برخوردها که باعث می شود فکر کنید دیگر مالک کار خودتان نیستید و برای یک هنرمند این بدترین اتفاق می‌تواند باشد،باعث شد پس زده شوم.

*قهر تئاتر با شما همزمان شد با آشتی تلویزیون؟

-دقیقا. نمایش "سرخ سوزان" همزمان شد با انتخاب من برای سریال "وکلای جوان" که کارگردانی آن را بهرام کاظمی عهده دارد بود.

*شما که مثل اغلب بازیگرهای تئاتر این تفکر را نداشتید که بازیگر تئاتر باید به حوزه نمایش وفادار بماند؟

-چرا اتفاقا. به خاطر همین هم خیلی اهل این نبودم که در این دفتر و آن دفتر سرک بکشم و با کارگردان و تهیه کننده وارد مذاکره بشوم. از خیلی از رفتارها خوشم نیامد.

*همزمان با این که کار تلویزیون پیشنهاد شد، پیشنهاد سینمایی هم داشتید؟

-بله اما اسم فیلم را نمی آورم، چون عواملش امروز از دوستانم شده‌اند. اتفاقا برای نقش یک آن فیلم انتخاب شده بودم. به من گفتند شما سر کاری نرو و بیست و پنج روز من را خانه نشین کردند. روزی که برای بستن قرارداد به دفترشان رفتم دیدم اسم نقش تغییر کرده و رفتار آدم‌ها و نوع برخورد و سلام و علیکشان هم خیلی سرد شده است. پرسیدم اسم نقش عوض شده؟ گفتند نه، این یک نقش دیگر است. به نظرمان سن شما مناسب نقش یک نیست به خاطر همین برایتان نقش دیگری انتخاب کردیم. من هم ناراحت شدم و گفتم من بازیگرم و باید نقش را انتخاب کنم نه شما. از این برخورد خوشم نیامد و احساس کردم احترامم در تئاتر بیشتر است و حداقل روابط رئیس مرئوسی نیست و دوستانه است. به خاطر همین خیلی خودم را بین این دفتر و آن دفتر سرگردان نکردم.

*پس تلویزیون را انتخاب کردید؟

-با محمد مختاری دوست بسیار خوبم در مجموعه "وکلای جوان" هم بازی بودم. او بعد از این کار سر مجموعه "به سوی افتخار" سیروس مقدم رفت. آن زمان من در شرکتی حسابدار بودم که بتوانم خرج تحصیلم در دانشگاه آزاد را تامین کنم. خانواده مخالف بودند هر دو برادر در یک رشته تحصیل کنند و به خاطر همین پشتمان را حسابی خالی کردند. همان موقع‌ها بود که اقای مختاری با من تماس گرفتند که سیروس مقدم مجموعه‌ای در مورد فوتبال کار می‌کند و بازیگرانش هم اکبر عبدی و داریوش ارجمند و ... هستند. به من گفتند دو نقش اول دارد کار که من و شمایی، می آیی؟ گفتم این که دیگر پرسیدن ندارد. من تا الان مدیون محمد مختاری هستم چون از آن دسته بازیگرانی است که هنر قدر او را نداسته است. همین باعث شد من در ورطه سریال های تلویزیونی بیافتم و فاصله‌ام با تئاتر بیشتر شود.

*فکر می کنم این فاصله باعث شد نسل جدید شما را با تلویزیون بشناسند نه تئاتر؟

-یادم آید یک روز با مهدی کرمپور "مرگ دانتون" را که هیچ وقت هم اجرا نشد, تمریم می کردیم. من آمدم بالا آب بخورم که خانم جوانی آمد جلو و گفت مگر بازیگرهای تلویزیون هم تئاتر می آیند؟ گفتم بد نیست آدم هر از گاهی خاک صحنه بخورد. نگاهی به من انداخت. احساس کردم خیلی جوان است. پرسیدم شما سال 74 چند سالتان بود؟ گفت12 سال چطور. چیزی نگفتم و حق دادم که در مورد کارنامه کاری ام چیزی نداند.

*چه سالی بود که با مهدی کرمپور دوباره تصمیم گرفتید به سمت تئاتر برگردید؟

- سال 80

*یعنی در این پنج سال هیچ پیشنهاد تئاتری نداشتید؟

شما بگو یک پیشنهاد، اصلا. فقط یک پیشنهاد بعد از پخش سریالم شد که کارگردان هم من را می‌شناخت و از بچه‌های مشهد بود. سرعت تمرین نمایش هم خیلی بالا بود و من فکر می‌کردم بیست روزه نمی‌توانم یک نمایش را به سرانجام برسانم و به خاطر همین بازی در این کار را نپذیرفتم.

*این اتفاقی که برای شما در حوزه تئاتر افتاد برای خیلی‌ها به عکس است. مثلا خیلی از هنرمندان تئاتر که خوب هم کار می‌کنند گله دارند که چرا کارگردانان سینما و تلویزیون کارشان را نمی‌بینند اما شما که از تئاتر به کار تصویر معرفی شدید پنج سال به خاطر نبود پیشنهاد بازگشتی به صحنه نداشتید.

-برای من اصولا همه چیز برعکس است. حالا جلوتر که برویم این مساله بیشتر نمود پیدا می‌کند.
- - - - - - - -

ادامه دارد

0 Comments نـظــر:

Post a Comment